دوسالـانهي فستیوال بینالمللی شعر صلح (ایران، تهران، خانهي هنرمندان، تالـار ناصری) 26/2/1386 برگزار شد.
این فستیوال به همت خانم ریرا عباسی(شاعر و نویسنده) از دو سال پیش آغاز به کار کرد و امروز اعضای هیئت داوران جشنوارهى «شعر صلح»، آقایان: جواد مجابی، شمس لنگرودی و اقبال معتضدی و در بخش خارجی احمد پوری از میان آثار ارسالی، هفت اثر از هفت شاعر برگزیده را که به مرحلهى نهایی راه یافتهاند در پایان مراسم اعلام خواهند کرد.
در ابتدا، مجری برنامه، خانم حبیبه نیکسیرتی، با شعریاز سیمین بهبهانی،حضور پرشور میهمانانو شاعران را خیرمقدم گفتند و از دبیر و طراح این جشنواره خانم ریرا عباسی دعوت کردند که دربارهی روند و چگونگی شکلگیری و برگزاری فستیوال توضیحاتی بدهند.
خانم عباسی ضمن خوشآمدگویی با لحنی صمیمی از شاعران شرکت کننده درایران و کشورهای دیگر، مترجمان ایرانی و خارجی و تمامی همکارانی که او را در این عرصه همراه بودهاند تشکر کرد و از رویای عزیزش «صلح» سخن گفت: «دوساله که در خلوتِ خودم با شما فقط از صلح از صلح حرف زده ام و شما را در شعرهایتان با بوی صلح شناختهام و ازشعرهایتان لذت بردهام. دو سال است که درگیرودار شعرهای جهان هستم و این پیوند خجستهایست که امروز تاریخ و ادبیات ایران و جهان، زبان مشترکِ صلح دارند. من به دلیل مشکلات تنفسی و خستگی اجازه میخواهم اول شعری برايتان بخوانم و خيلى کوتاه اشارهاى داشته باشم به اين اتفاق ساده که واقعاً دوستش دارم و روياى واقعى من است.
ريرا عباسى با خواندن شعرى بهنام «تصويراشک» که مربوط به دوران زندگي اش در اردوگاه در دورهى جنگ عراق با ايران بود مورد تشويق حاضرين قرار گرفت و در ادامه با خواندن اين شعر کوتاه، انگيزهى خود را براي برگزارى جشنوارهى «شعرصلح» اينچنين عنوان کردند:
تو اگر خواب خودت بودي/ حرفى نبود
تو بيدارى جهان را / خواب ميبينى من اعتراف ميکنم که از جنگ، کودکانه ميترسم و هيچ خشونتى را نميتوانم تحمل کنم. من به صلح، به شعر و به شما پناه آوردهام. اگر با دوچرخهاى راه ميافتادم و براى انتقال پيام صلح اقدامى ميکردم در برابر صلح و در برابر توحشِ جنگ در بازگشتِ به خويش تنها بودم، اکنون تاريخ شعر ايران در کنار شعر جهان، صلح را فراميخواند. وقتى از نزول انسان ترسيدم به اين حقيقت دست يافتم که «شعر صلح» با تمدن بشر آميخته است و ميتواند با قدرت و صلابت برعليه جنگ و شعار جنگ قيام کند. من مثل ديوانهاى در قفس، به مقايسهى دو عنصرِ متضاد و کاملاً متفاوت پرداختم: گلوله و شعر!
گلوله و شعر و تأثير آن بر جانِ آدمي!
يک گلوله به جان و يک شعر به جانِ آدمي، که اگر سرعت نشستن هردو عنصر را در جانِ آدمى يکى بدانيم آنوقت است که يکى جانستان است و ديگرى جانبخش.
يک گلوله، حيات يک نفر را به پايان ميرساند اما يک شعرخوب يک دوره ازحيات آدمى را نجات ميبخشد. من شعرِ صلح را معشوقِ هميشگى عدالت و آزادي و شجاعت ميدانم. اگر زندگى روزمرهى انسان ازاين مفاهيم خالى شود انسان براى هميشه اعتبارش را ازدست خواهد داد.
براى مقابله با فراموشى و ترس از بي اعتبار شدن کرامت انسانى با دستى خالي، خاليتر ازکف دست، در برابر جنگ مداران ايستادم و اکنون ازشما ميخواهم براى صلح و ارزش انسان، لحظهاى بهپا خيزيد و به جاى سکوت، دست بزنيد و به روياها اميدوارى بدهيد که دوستشان داريم، برايشان زحمت ميکشيم و باصداى دستزدنهايمان در همين سالنِ کوچک که انعکاس بزرگى دارد اجازه بدهيم در ذهن ديگري، انسان ديگرى بيدار شود و طرحى نو دراندازد. برخيزيم شادمانه و شاعرانه دست بزنيم و بيهراس، بيهراس بر عليه جنگ و خشونت در دنيا اعتراض خود را اينچنين اعلـام بداريم.
در پايانِ سخنرانى ريرا عباسى که با حرکتى معترضانه و نمادين نسبت به جنگ و خشونت، دستها را بالاى سر برد و حضار بهپاخاستند و دستها را بالاى سر بردند و همراه خانمِ عباسى کف زدند و اعتراض خود راعليه جنگ وخشونت اعلام کردند.
تصويراشک(رى را عباسي)
سوت ميزند
دکمههايم باز
کمى بوى شيرميدهم
صداى سوتش راميان همهمهى اردوگاه مى شنوم
اينجااردوگاه است
کودکان ايستاده ميزايند
ومادران ايستاده موشکهاراجيغ ميزننددکمههايم باز
وگرسنگى بازِباز
بيرون ازپنجرهام،کودکى ايستاده
چنگ ميزندديواررا
وانگلهابه دنياميآيند
انگارهمسايههايم چه زشت چه زيبا،همه عاشق هماند
ومن درتکه آينهاى شبهاگونههايم رامرکبى وساقِ پايم راپنبههاى بنفش ميکارم
اين کنايه،نه،به آينه است
نه،استعاره به مرکب
که ساقِپاى زنان
کنارلبها
جاى بوسههاى عاشقانه ى سالکهاى آن سالهاست
که هنوزصدايش راميشنوم
دربرهوت قهوهاى چشمانش
اينجااردوگاه است
دکمههايم راميبندم
ميدانم هيچکس به گرسنگى مادران ِآن سالهامظنون نشد
بي پنجره چادرمرادوميخ کوبيدهام
وشبهاازدستهايم علفهاى سياه ميرويند
365 علفِ سياه
سال 1361 سال 1362
انگارخوابم پريده پشتِ آن سالها
پشتِ نيمههاى آن شب
که صداى سوتش فريادم ميزد
نشستهام
دکمههايم بازِباز
انگارکمى بوى شيرميدهم
حالازندگيم گرسنه است
نوزادم خيلى گرسنه است
ومن دهان بازميکنم روى بالش
وهقهقام را
خفه
خفه
خفه ميکنم
چقدرصداى سوت پسرک
عشق وزندگيست
چقدرصداى سوت پسرک
خالى ازجنگ پرازتشنگيست
ومن چقدربراى سوت زدنش
سايهام ميلرزد ميان زندگي
بعدازشعرخوانى تاثيرگذاردبير جشنواره ريراعباسى و آن حرکت نمادين در ميان ابرازِ احساسات پرشورِ حاضرين، سن را ترک کردند؛ خانم حبيبه نيکسيرتى مجري برنامه،شعرى از«سات ـ گى ـ توگه» شاعرژاپنى به نام «مقدمهاى برآوازهاى هيروشيما» را خواندند اين شعر توسط آقاى اسد..امرايي، مترجم معروف، ترجمه شده بود. سپس يک قطعه موسيقى اجرا شد.گروه موسيقى را آقايان: حسام سبزيان، سجاد رسولي، ميثم ستايش و سروش خضرايي(از دانشگاه خواجه نصير طوسي) تشکيل ميدادند.
سخنران بعدي، آقاى دکتر جواد مجابى با شعرياز حافظ چنين آغاز کردند:
شُکر آن را که ميان من و او صلح افتاد
قدسيان رقصکنان ساغر شکرانه زدند
«احتمالاً ساغر شکرانه بسيار کيفآور بوده و درواقع تاوان صلح بوده. به گمان من غلبه و قدرت امرمشترکى بين حيوان و انسان است. چندان انسانى نيست ولى همواره با انسان است ودنياى انسان را کدر ميکند. در دنيايى که تاريخ براى ما حکايت ميکند و ما در آن زندگى ميکنيم همواره خشونت يکى از غرايز نيرومند انسانى است که رابطه بين آدمها با يکديگر، رابطه بين اقوام و ملت، همينطور کشورها و قارهها را به نوعي تيرگي و ناامنى کشانده. درحاليکه صلح همواره يک تنفس کوتاه بين جنگهاى طولانى بوده اما درمتن جنگها هم آرزو ميشده. ريتسوس در يکى از شعرهايش که من فقط مضمونش را ميگويم، ميگويد:"ما از درشتخويى و سخنان بلند خسته شديم هنگام آن است که آرام و دوستانه سخن بگوييم". اين آرزوى هر انديشمندى است که دوست دارد در يک ارتباط فرهنگى و انسانى با ديگران روابط اين دنيا را تنظيم بکند.ما درمرزهاى خودمان هستيم، مرزهاى خودنگريها و خودپسندي هامان، در قاب تعصبهامان، در چاچوب حرص و ستم که در ما و برماست و همواره اين چارچوب و قاب باعث انکار ديگران ميشود و ديگران هم به انکار ما برميخيزند. جنگهاى پايانناپذير همواره بر رابطه و تفوق بر ديگران تدارک ميشود، براى اينکه هيچکس برآنچه دارد قناعت نميکند. اما صلح کجاست؟ صلح همواره دور از دسترس است. در دنيايى که ما در آن زندگى ميکنيم، رسانهها پراز حکايت خشونت است. فيلمهاييکه ميبينيم، بازيهاى کامپيوترى که در آن دايرهاى رسم ميشود و کودکان و نوجوانان با اشاره ى سرانگشتى خانهاي،شهري، اردوگاهى را ويران ميکند و صدها زندگى ازبين ميرود. درواقع ما از کودکان معصوممان سربازهاى آينده را پديد مي آوريم و اين بهعنوان درسى فراگير درذهن آنها در هر جاى دنيا تکرار ميشود: بکش تا کشته نشوي. اين حس شوم غلبه بر ديگرى با نصايح اخلاقى يا پيامهاى زيبا درمان نميشود. آنچه که خيلى اهميت دارد اين است که ما زمينهاى براي صلح پديد آوريم که آن زمينه طبيعتاً آزادى است، دمکراسى است، توسعه است، توسعه ى پايدار و رهايى انسان از تعصبات و خودبيني هاست و تا اين شرايط اقتصادى و فرهنگى پديد نيايد نصيحتهاى ما برباد است. اگر مؤثر بود تا به حال بايد درطى اين چند هزارسال نصايح کارگر مي افتاد.اتفاق خوشايندى در نيمه ى دوم قرن بيستم افتاد. چيزى که که قبلاً سابقه نداشت، همزيستى مسالمتآميز. که گرچه اصطلاحى سياسى است ولى به گمان من از مرزهاى سياست فراتر ميرود. ما ياد گرفتيم دستکم در زمينه ى نظريه همديگر را در کنار هم تحمل کنيم و اين را بهتدريج ياد بگيريم. کوششهاى فراوانى شده که اين همزيستى در اين 50، 60 سال بهعنوان يک الگوى زندگى مطرح شود. اما شايد با توجه به تاريخى از جنگ و خشونت و غلبه هنوز زود است اما بههرحال مابايد به سازگارى و همزيستي با هم بينديشيم و همه در حد خودمان کوشش کنيم که زمينههاى اين همزيستى را پديد بياوريم.
سياستمداران غالباً به زبان ازصلح ميگويند و درعمل از جنگ حمايت ميکنند. مصلحان، فيلسوفان، ادبا هستند که بيشتر از صلح سخن ميگويند. مخصوصاً در زمينه ى هنر و ادبيات، صلح همواره يکى از مضامين اساسى فرهنگها بوده و به دليل اينکه اديبان به معنويتى وابسته هستند که نمي خواهند از آن به قدرت برسند طبيعتاً در عالم معنويت بيشتر به صلح وفادار مي مانند. هنر، زبان صلح است، شعر زبان صلح است. صلح هنرى زيباست که انسان آرزو ميکند ولى تاحال دريک آرزو باقى مانده است. به صورت يک آرمان دنبال ميشود، به صورت يک آرزو در سرها ميگردد اما تحقق آن به چيزى فراتر از امکانات ما وابسته است.ما در شعر ايران همواره به صلح انديشيدهايم. ما ملتى عموماً صلحجو و آرامشطلب هستيم و اين در ذات فرهنگى ماست. حتى وقتيکه انقلابى ميشود تعداد تلفات آن آنقدر اندک است که نشان ميدهد که اين مردم چقدر مسئله ى زندگى را بر مرگ ترجيح ميدهند و صلح را بر جنگ. اما ما نميتوانيم بهعنوان هنرمند، اديب و بهعنوان روشنفکر نسبت به مسئله ى صلح، محيط زيست، وضعيت مهاجران و تبعيديان، زندانيان و مسائلى از اين قبيل بي اعتنا باشيم و فکر کنيم ديگران اين کار را خواهند کرد. همه ي ما وظيفه داريم که درراه تحقق آرزوهاى انسانى صادقانه بکوشيم، بدون اينکه دچار خودشيفتگي، شعار يا احساسات خام بشويم.من تصور ميکنم با زمينهسازى براى صلح، صلح به ما نزديکتر خواهد شد. آرزو دارم که روزى مادران ما بچههاى خود را زير آفتاب صلح بر چمن آزادى شير بدهند و اين بچهها بدون خشونت و بدون خودخواهى بزرگ شوند.
سخنرانى تاثير گذار دکتر مجابى در تالار خاتمه يافت.
و مجرى برنامه از محمد امين شاعر عراقى که در زمينه ى ترجمه و ارسال شعرهاي عربى همکارى دلسوزانهاى داشتند سپاسگزارى کردند واز ايشان شعرزيبايى را خواندند.
سپس ازآقاى اقبال معتضدى عضو هيأت داوران دعوت شد که بيانيه ي فستيوال راقرائت کنند؛ايشان با سلام و خوشآمدگويى به مدعوين قسمتى از شعرشان را خواندند:
«جنگاوران مهآلود/ با سپر و نيزههاى بي جهت بازميگردند/در لابهلاى مقابر/ چکمههاشان بر مفرغ وفولاد و استخوان فرود ميآيد/ و تو/ زخمهايم را به باران اشک ميشويي»
و در ادامه گفتند:
ـ ابتدا متنى کوتاه راکه در ارتباط با چگونگى ارزشيابى و انتخاب شعرهاى صلح بود ارائه دادند، توسط هيئت داوران نوشته شده و بعد خلاصه ى گزارش انتخاب شعرهاى برگزيده را خدمتتان ارائه ميدهم، اين متن برگرفته از دوکتاب «عشق، شعر، حکمت» ادگارمورن و «آرمانشهر» اثر فردريکروويون ترجمه ى عباس باقرى است.
اين تصور که ميتوان انسان را با صفت هوشمند يعنى موجودي منطقى و خردمند تعريف کرد، تصورى نهچندان منطقى و خردمندانه است. انسان ديوانه نيز هست. تأثيرات بي نهايت شديد، هيجانآلود، همراه با شيفتگي ها، خشمها، فريادها، تغييرات ناگهانى خلقوخو از او سرميزند. منبعى پايانناپذير از آشفتهخيالى در خود دارد. قرباني هاى خونين را کاري پارسايانه ميداند. اسطورهها و خدايان تخيلى خويش را جسمانيت و موجوديت و قدرت ميدهد.کانونى پايدار از آنچه يونانيان باستان بي رويهگى مي ناميدند، در وجود اوست. ديوانگى انسان سرچشمه ى کينتوزي، خشونت، توحش و کوردلى است اما بدون چنين آشفتگيهاى احساسى و بلندپروازيهاى تخيلى و بدون اين ديوانگى ناممکنهانيز شايد ممکن نشوند و آنگاه ديگر شايد جهشي، آفرينشي، اختراعي، عشقي، شعري، صلحى وجود نميداشت.خاصه شعرى که انسان در آن درستايش و تمناى صلح باشد. شعرى که از مصيبت و فلاکت جنگ و ويراني رها شده باشد و صلح و آرامش و شادى را بسرايد. با وجود اين ما نيازمنديم که انسان ديوانه را مهار کنيم تا بتوانيم انديشهاى عقلاني، مستدل، انتقادي و پيچيده را به اجرادرآوريم. نيازمنديم چيزهاي مرگبار، شيطانى و ابلهانهاى را که ديوانه در اختياردارد در او از کار بيندازيم. به حکمت نيازمنديم که ما را به دورانديشي، اعتدال، ميانهروي، دل بستن فراميخواند. حکمت شعر صلح دعوت ذهن و کلام ما به چشماندازى زيباست که ما انسان ـ شاعر را از آتش درون، آتش نابودکننده ى جنگ دورميکند. وشايد بي تجربه ى دردها و مرارتهاى جنگ جذبهها و اهميت حياتى صلح به کمال درک نمي شدند. شاعر صلح يک آرزومند عاشق است. او از آرمان بلند صلح و تمناى آرامش و تعادل سرشار است. او مي سرايد با صلح، براى صلح، در آرزوى صلح. عشق و شعر زاينده ى يکديگرند و شاعر صلح سرودخوانى است عاشق با تعلق خاطرى ژرف و کرانهناپذير براى جامعه ى بزرگ انساني.
هنگاميکه شعرهاى مشهور مجموعه ى «کيفرها» 1853 از ويکتورهوگو را دوباره بازخوانى ميکنيم درست پس از کودتاى دوم دسامبر 1851 که هوگو از پاريس گريخته بود و در تبعيد بهسر ميبرد، در قسمتى از يک شعربلند به نام «روزگاران آينده، رويايى والا» چنين ميسرايد:
زمانهاى آينده/ روياى والا/ مردمان دورازورطهها/ صحراى ملالانگيز طى شده است/ پس از ماسهها/ چمنها/زمين همچون عروسي/ و/ انسان/ چون دامادي/ ديدگانى که گشوده ميشوند ازهم/ اينک/ شاهد اين روياي زيبايند/ که روزگارى واقعيت مي يابد/ زيرا که گذشته نفرت نام دارد/ و نام آينده عشق است/ اوه بنگريد/ شب سپرى ميشود/بر جهانى که رهايى مي يابد/ و سزارها و کاپهها را به فراموشى ميسپرد/ و برملتهاى رسيده به بلوغ/ در لاجورد آسمان سکون/ بالهاى فراخ صلح گشوده مي شوند/ کينهها زايل شدهاند/ در ژرفناى آسمان/ دارد بزرگ مي شود/ درخشان مي شود/ عظيم و گلگون نزديک مي آيد/ اى جمهورى جهاني/ اينک نقطهاى بيش نيستي/ فردا خورشيدى خواهى بود
بر اساس آنچه در فراخوان اوليه از رسانهها و اينترنت و برخى روزنامهها با موضوع دعوت شاعران جهان به جشنواره ى شعر صلح اقدام و اعلام شده بود، مضمون آن بيانيه چنين بود:
ـ شعرصلح وابسته به انسان، فارغ ازنژاد،مذهب،جغرافيا وجنسيت است.وناگزير يکسوي نگرى به هريک از ابعاد؛پررنگ ويا کمرنگنمايى آن نقضِ اصول وپيام ذاتى صلح است.
اين استقلال يکى از ويژگيها و ارکان مهم اين حوزه ى انتخاب بود. برخى از کشورها که اسامى آنها در پوستر آمده (شايد بيش از 17 کشور) و از هر کشور چند شاعر و چندين شعر به دست ما رسيد. ترجمههاي انگليسى را، آقاى دکتر سعيد سعيدپور،آقاى اسدلله امرايى وخانم فانوس بهادروند و دوستان ديگرى زحمت کشيدند و بخش عربى را آقاى دکتر عبدالحسين فرزاد و محمدالاامين و يک يا چند شعر ايتاليايى را هم دکتر ترانه يلدا و خانم جوادي فر و آقاى طهران خليل اويچ ترجمه کردند. چند شعر آلمانى توسط مترجم آقاي على عبدالهي و...تمامى اين آثار از طريق دبير جشنواره خانم عباسي به داوران رسيد. آنها را خوانديم و با معيارهايى که از نگاه زيبايي شناختى شعر معطوف به موضوع محورى صلح بود انتخابهايى کرديم. هفت اثربرگزيده هستند که برترين آنها در واقع شعر اول برنده ى تنديسِ صلح و شعرهاي بعدى نيز شعرهايى هستند که مورد سپاس، تقدير، گزينش و انتخاب ويژه ي هيئت داوران قرارگرفته که امروز معرفى مي شوند.
بعداز سخنرانى و خواندن متن بيانيه ى هيئت داوران گروه موسيقى ادامهدهنده ى فضاى شاعرانه ى جشنواره بود. وبعد شعرى ازآقاي عباس کيارستمي کارگردان برجسته توسط مجرى خوانده شد و سپس ازآقاى شمس لنگرودى دعوت شد که بدون برنامه ى قبلى صحبتى براي حاضرين داشته باشند.
آقاى لنگرودى از زحماتى که تماماً بردوش خانم ريرا عباسى قرار داشت و پيگيرى مثال زدنى ايشان که باعث به انجام رسيدن اين کار بزرگ شده بود سخن گفتند. ايشان از نبودزمينههاى عينى صلح که استقرار آن را دور از دسترس ميکند، پرداختند. در ادامه به اين نکته توجه داشتند: مدتى که ما شعرها را بررسى مي کرديم، مي ديديم که اکثر شعرها براى صلح فرستاده شده ولى همه ى آنها درباره ى جنگ است وانتخاب شعرى که مشخصاً براي صلح باشد خيلى سخت بود.براى اينکه هنرمند آنتن جامعه است و هرچيز که مي گيرد جنگ است. صلح را بايد خودش آرزو کند.
آقاى لنگرودى شعريخواندند که توضيح دادند سالهاى دور براى خواهرشان بهنام جميله گفته بودند و تشابه اسمى جميله (جميله بوپاشا)درآن دوره دردسرساز شده بود.
بعد ازآن مجرى برنامه خانم حبيبه نيکسيرتى که از پيشکسوتان راديو هستند، با خواندن شعرى بسيار تأثيربرانگيزاز آقاي الياس علوى از کشور جنگهاى پايانناپذير، افغانستان حاضرين را به فکرفرو برد.
و از جناب آقاى احمد پوري نويسنده و مترجم برجسته دعوت شد که بعضى ازاشعار را دوزبانه براى مهمانان بخوانند.
ايشان شعرى ازشيرکو بيکس با ترجمه ى آقاى مختار شکري پور و چند شاعر ديگر را خواندند.
خانم مجري، از آقاى على عبداللهى شعرى را بهنام «پرچم سفيد» خواند و متذکر شدند که آقاى عبداللهى مترجم زبان آلمانى نيز بودهاند. شعر «بي نام» از خانم سودابه باباگپ خوانده شد.اين خانم شاعر و کارگردان نيز در سي و چهارمين کنگره ى بينالمللى نويسندگان وشاعران بلگراد دعوت داشتند، فراخواناين جشنواره را که به پنج زبان تهيه شده بود با همکارى ميلنا رويايي(متولد صربستان)شرکتکنندگان را به اين جشنواره ترغيب نمودند.ازخانم باباگپ وميلنا رويايى ولطفشان قدردانى شد.پس از تقدير و تشکر از همکارى کسانى که به برگزارى اين جشنواره کمک کرده بودند، هيئت داوران روى سن آمدند. متن لوح تقدير خوانده شد... متن لوح، توسط دکتر مجابى وبا ترجمه ى آقاى احمد پورى نوشته شده بود.
خانم ريرا عباسى ضمن تأکيد بر اين نکته که برگزيدگانِ جشنواره اول و آخر ندارند. وبراى نشانِ شعرصلح، تنديسى براى بهترين شعر درنظرگرفته شده، ازتمامى شرکتکنندگان تشکر کرد.
* آقاى آرش نصرتاللهي شاعرى که به روى سن فراخوانده شد و شعر «سپيد وسياه» خود را خواند.
* آقاى بابک بهارى نفر بعدى بودند که به اشاره و پيام کوتاهى داشتند: من سپاس ويژهاى ميکنم نسبت به داوران که شعر را نشانه گرفتند، از طرفى هم صلح را نشانه رفتند، همانگونه که هميشه جنگ ما را نشانه ميرود. ما درسرزمينى هستيم که متأسفانه گاهى اوقات دستى ناشناس بر دوش ما گذاشته ميشود و ما با وحشت به عقب برميگرديم. اميدوارم روزي باشد که دستى ناشناس روى شانه ى ما قرار گيرد و ما با خوشحالى او را در آغوش بگيريم.
* آقاى عبدالعظيم فنجان شاعر عراقى برگزيدهي بعدى بودند که شعر ايشان را آقاى احمد پورى به نام «قصه ى عشق» را خواندند.
آقاى واهه آرمن يکى ديگر از شاعران برگزيده از ارامنه ى ايران بود. خانم عباسى از حضور ايشان با وجود شرايط خاصى که داشتند، تشکر کردند.
* خانم اليويا آگوستينى شاعر جوان از کشورايتاليا بودکه بسيار علاقهمند به حضور در جشنواره بودند. متأسفانه اين جشنواره مجوز لازم براى ميزبانى شاعران خارجى را نداشت.اين شاعر شعرش و پيامش را ازطريق تلفن براى حاضرين خواند وآقاى احمد پورى متن فارسى شعر را نيز خواندند.خانم اليوياآگوستينى به سه زبان انگليسي، فرانسه و ايتاليايي براى جشنواره شعر فرستاده بودند. که شعر ايتاليايى ايشان مورد توجه داوران قرار گرفت.
* آقاي رسول يونان از ايران، که نخست يک شعر ازآقاى واهه آرمن وسپس شعر خودشان را قرائت کردند.و سپس،
* آقاى پيترتابيت جونز از ولز، برنده ى تنديس نخستين جشنواره بينالمللى شدند. تا آن لحظه تنديس جشنواره رونمايى نشده بود.که با رونمايى تنديس، شور و شعفى سالن را پر کرد وتحسين همگان را برانگيخت.دوستداران صلح جايى براى نشستن نداشتند و ناظر برنامهاى منسجم بودند.آقاى احمد پورى شعر آقاى پيترتابيت جونز را به زبان انگليسى و فارسى خواندند و سپس پيام آقاى جونز توسط خانم ساناز کاويانى قرائت شد. آثار آقاى پيتر تابيت جونز به سى وپنج زبان تاکنون ترجمه شده است.
با تقديم لوح تقدير از سوى دبير جشنواره به هيئت داوران از خانم شيرين سليمانپور (طراح تنديس) و آقاى على احمدى خرم (سازنده ى تنديس جشنواره ) دعوت شد و به روى سن آمدند و مورد تشويق حاضران قرار گرفتندو دبير جشنواره بار ديگر ازحمايتکنندگان ادبي، فرهنگي، و افرادى که کمک مالى کردهاندو به ويژه از آقاى بهروز غريبپور مدير محترم خانه ى هنرمندانکه از روى عشق به صلح،سالن ناصرى را رايگان در اختيار شعر صلح قرار دادهاند قدردانى شد. سپس در طول برنامه از تمامى عزيزان بزرگوار که با صلح همکارى نزديک داشتهاند ياد شد. اين مراسم که نزديک به سه ساعت به طول انجاميد و جمعى از هنرمندان ايستاده برنامه را دنبال ميکردند، همچنان با تحسين و ابراز احساسات حضار خاتمه يافت. در پايان با درود به خانم ريرا عباسى که کارى سترگ را خستگي ناپذير به سرانجام رساندند و نقش صلح را در زندگى و يادها باقى گذاشتند!
دستانى که براى صلح گشوده ميشود با سبد مهرباني ها پر مي شود.
گزارش: اكرم محقق ـ 26 ارديبهشت 1386